آن پرستو که ز مرغان هوا جا مانده

خوب فهمیده که از سیر سما جا مانده

 قافله پر زده تا عرش خدا را بیند

حسرتی می خورد آن بی سر و پا ، جا مانده

  می زند سر ، به سر سنگ ز نا سامانی

که در این خاک زمین گیر چرا جا مانده ؟

دوستانم همه رفتند زیارت امّا ....

خاک بر نفس که از کرب و بلا جا مانده

 کربلایی که در آن اوج مصیبت بینی

نیزه هایی که به صحرا زجفا جا مانده

اشک می ریزم از آن قطعه ی اربا اربا

آن سری کز بدن قبله نما جا مانده

اشک بر دست علمدار حسین بن علی (علیه السلام)

آن دو دستی که ز سقا ز وفا جا مانده

 مشک افتاده و عباس(علیه السلام)چه شرمنده شده !

بر تن علقمه الگوی حیا جا مانده

می رسد فاطمه (سلام الله علیها) با گریه که ای ماه پسر،

بر سرت ارث پدر ، شیر خدا جا مانده